چطور ایده پیدا کنیم؟ | ایده ساخت اپلیکیشن | راه اندازی کسب و کار اینترنتی | باشگاه اپ
زمان مطالعه: 11 دقیقه
میخواهم هرچه زودتر کسب و کار اینترنتی خودم را داشته باشم؛ ایدهاش را چه کنم؟
از یکجایی به بعد دیگر نمیخواهیم برای کسی کار کنیم؛ میخواهیم خودمان رئیس باشیم. شاید هم درآمد کارمندی دیگر برایمان کافی نیست و میخواهیم یک ایدۀ توپ داشته باشیم تا...
۱۸
بهمن
تیم تولید محتوای باشگاه اپ
از یکجایی به بعد دیگر نمیخواهیم برای کسی کار کنیم؛ میخواهیم خودمان رئیس باشیم. شاید هم درآمد کارمندی دیگر برایمان کافی نیست و میخواهیم یک ایدۀ توپ داشته باشیم تا کسبوکار خودمان را راه بیاندازیم.
اگر شما هم در فکر راهاندازی یک کسب و کارید و تصورتان این بود که برای آن باید حتماً یک ایدۀ ناب داشت، همان ایدهای که هیچکس در دنیا اجرا نکرده باشد، سخت در اشتباهید.
شاید اصلاً یکی از بزرگترین دغدغههایتان این بوده که برای راهاندازی کسبوکار سرمایۀ عظیمی لازم است و شما آن را ندارید!
بگذارید همینجا آب پاکی را روی دستتان بریزم:
در دنیای اینترنت و کسب و کارهای اینترنتی، خبری از سرمایهگذاریهای چندصد میلیونی نیست! شما فقط باید راهبلد باشید و سرمایۀ لازم برای تامین بخشی از نیازهای اولیه کسبوکارتان را داشته باشید.
راه را ما نشانتان میدهیم؛ پشتکار و سرمایۀ کوچک اولیه را دارید؟ البته برای ندشتن سرمایه هم راهحلهای زیادی وجود دارد، اینجا در موردش صحبت نمیکنیم. اگر بله جواب شماست، در ادامه با ما همراه باشید.
برای شروع هر کسب و کار جدیدی، به یک ایدۀ اولیه یا اصطلاحاً ایده خام نیاز دارید؛ اما این ایدۀ خام را از کجا باید پیدا کرد و چطور ممکن است که یک ایده به یک کسبوکار بزرگ و پرسود تبدیل شود؟
سالها قبل در شهر کالیفرنیا، دو همکار از دوران کودکی با یکدیگر زندگی میکردند. در آن زمان رستورانهای فستفود بهتازگی شروع به کار کرده بودند و تعدادشان در کالیفرنیا بسیار کم بود.
روزی این دو دوست، به دلیل مشکلی که در آشپزخانۀ شرکت به وجود آمده بود، مجبور شدند که محل کار خود را ترک کنند و به نزدیکترین فستفودی که در منطقه وجود داشت بروند. زمانی که به رستوران رسیدند، مسافت زیادی را قدم زده بودند و برای آماده شدن غذا هم انتظار زیادی کشیدند.
در راه برگشت به شرکت، هردوی آنها بیش از حد کلافه بودند و احساس میکردند که زمان مفید زیادی را از دست دادند تا بتوانند ناهار بخورند.
در همین حین یکی از آنها ایدهای به ذهنش رسید که مسیر زندگی هردوی آنها را تغییر داد!
آن فرد به همکار خودش گفت که اگر یک پیک وجود داشت که غذا را برایشان برساند، دیگر نیازی به طی این مسافت نبود. این ایده که در وهلۀ اول فقط یک راهکار دور از انتظار بهنظر میرسید، به آنها کمک کرد که کسبوکاری برای خود راهاندازی کنند و به فستفودها، خدمات ارسال غذا را ارائه دهند.
آنها در سال اول راهاندازی کسبوکار خود توانستند به بیش از 15 میلیون نفر سرویس دهند.
شما هم میتوانید راهحلی برای مشکلاتی که در اطراف خود مشاهده میکنید ارائه دهید و آن را در قالب کسبوکار پیادهسازی کنید.
از چه طریقی میتوان ایده پیدا کرد؟ (راههای رسیدن به یک ایدۀ پولساز، خیلی ساده است!)
برای پیدا کردن ایده باید در ابتدا چراغ معروف بالای سرتان را در حالت آماده باش قرار دهید!
قبل از اینکه بخواهید ایدهای پیدا کنید باید، ذهن خود را آمادۀ این موضوع کنید و علایق و سلایق خودتان را بهتر از همیشه بشناسید. برای اینکار شاید بهتر باشد طور دیگری به دنیای اطرافتان نگاه کنید!
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید!
تمامی مراحل پیدا کردن یک ایده جدید: چه فاکتورهایی در پیدا کردن ایده میتوانند کمک کنند؟
فرقی نمیکند که چه سن و سالی دارید، جنسیتتان چیست و چه علایقی دارید؛ فقط باید بتوانید به خوبی خودتان را بشناسید.
برای شروع اگر آب در دست دارید، زمین بگذارید و یک قلم و کاغذ بردارید.
در وهلۀ اول علایق خود را بنویسید؛ ذهن خود را محدود نکنید و هرچیزی که از مغزتان عبور کرد را روی کاغذ بنویسید. برای مثال لیست شما باید اینگونه باشد:
من عاشق مطالعه کردن هستم.
من عاشق کودکان هستم.
من به آشپزی علاقه دارم.
من اعداد را دوست دارم.
من به حل مشکلات دیگران علاقمندم.
و…
پس از نوشتن لیست علاقمندیهای خود، نوبت آن است که اولویتبندی کنید. به ترتیب اولویت آنها را شمارهگذاری کنید و در لیست خود نگه دارید.
حتماً بهخاطر داشته باشید که نیازی نیست چیزی را از لیست خود حذف کنید.
بعد از نوشتن و اولویتبندی وقت آن رسیده است که برگه را پشتورو کنید و لیست تمام مواردی که علاقهای به آنها ندارید را بنویسید. اولویتبندی برای این لیست هم نیاز است.
بعد از اینکه این مرحله را پشت سر گذاشتید، از خودتان سوال کنید که اگر میتوانستید برای راحتتر یا شادتر کردن زندگی خود سرویس یا محصولی را به آن اضافه کنید، چه چیزی را اضافه میکردید؟
برای پاسخ به این سوال میتوانید زندگی اطرافیان خود را هم در نظر بگیرید و به این فکر کنید که چه محصول یا سرویسی میتواند به آنها کمک کند تا زندگی بهتر و راحتتری داشته باشند، یا حتی بتوانند از وقت خود بیشتر استفاده کنند.
لیستی که پس از انجام این مراحل در اختیار شما قرار دارد مربوط به زندگی شخصی شماست و میتوانید همین مراحل را برای زندگی کاری خود نیز انجام دهید.
این کار باعث میشود تا بهتر خودتان را بشناسید و به ذهن شما جهت میدهد تا بدانید که در چه موضوعی و برای چه مشکلی دنبال ایده بگردید.
در این مرحله احتمالاً دچار طوفان فکری خواهیدشد.
طوفان مغزی دیگر چیست؟
معمولاً طوفان فکری در حضور چندین نفر باهم انجام میشود. به این شکل که هرکسی هر ایدهای به ذهنش رسید را بهاشتراک میگذارد؛ حتی اگر یک ایده واقعاً عجیب و غریب و غیرمنطقی بهنظر برسد، باید بازگو شود تا شاخ و بالهای اضافۀ آن را با کمک یکدیگر کوتاه کنید و در نتیجه به یک نظر نهایی برسید.
البته در این جلسات هیچکسی حق ندارد حرف دیگری را تایید یا رد کند و حتی نمیتوانید کسی را تشویق کنید.
مهمتر از همه این است که میتوانید خودتان هم بهتنهایی برای خودتان چنین جلسهای برپا کنید و هر ایدهای را که به ذهنتان میآید در یک کاغذی بنویسید تا بعد که بین آنها یکی را انتخاب کنید.
در طوفان مغزی ممکن است ایدههای فراوان زیادی به ذهن شما خطور کند، این شمایید که باید آنها را بهخوبی ساماندهی کنید. اما چطور همۀ این افکار را ساماندهی کنید؟ با کمک نقشۀ ذهنی!
نقشۀ ذهنی را چطور بکشم؟!
نقشۀ ذهنی خیلی آسان است. یک کلمه را بهعنوان کلمه کلیدی اصلی یا عنوان انتخاب میکنید و هرچه که با آن مرتبط است را دور و اطراف آن به شکل نامرتبی مینویسید. درنهایت باید هرکدام که به دیگری مرتبط است را بههم وصل کنید تا به یک نظر نهایی برسید.
از نقشۀ ذهنی در موارد زیادی استفاده میشود. مثلاً برای نگارش همین مطلب هم از نقشۀ ذهنی زیر استفاده شده ☺
علاوهبر انجام مراحل بالا میتوانید کتاب بخوانید، در مورد کسبوکارهای موفق ایرانی و خارجی و نحوه شکلگیری آنها مطالعه کنید و دانش خود را در این زمینه بالا ببرید. این کارها باعث میشود تا ذهن شما برای دریافت ایده همیشه آماده باشد و در هر مشکلی که پیش میآید یا هر موقعیت بحرانی که در آن قرار میگیرید، ایدههای حل آن مشکل در ذهن شما جرقه بزند.
اما اگر تابهحال نتوانستید راهحلی برای مشکلات اطراف خود پیدا کنید یا برای شروع کسبوکار ایدهای به ذهنتان نمیرسد، اصلا نگران نباشید؛ شما تنها نیستید.
آیا ایدۀ ما حتما باید بکر و دسته اول باشد؟
بسیاری از افراد که بهدنبال شروع استارتآپ یا کسبوکار مستقل خود هستند، به این فکر میکنند که چون ایدهی تازهای ندارند، پس موفقیتی هم در کار نیست.
انتظار برای پیدا کردن ایدۀ دسته اول اصلاً منطقی نیست؛ مگر یک نفر چقدر زمان و توانایی برای پیدا کردن آن دارد؟ سخت نگیرید!
تصورتان این نباشد که ایدۀ دسته اول شما را حتماً به موفقیت میرساند؛ این نوع نگاه همیشه هم درست نیست. راههای کمریسکتری هم وجود دارد.
در واقع چیزی که اهمیت زیادی دارد، اجرای ایده و اقدام برای راهاندازی کسبوکار است، نه لزوماً یک ایدۀ جدید و بکر!
شما باید بتوانید ارزشی به ایدۀ خود اضافه کنید که مشتریانتان نتوانند آن را در رقبایتان پیدا کنند و بههمینخاطر انتخابشان، محصولات و خدمات برند شما باشد.
مثلاً خیلی از کسبوکارهای موفق ایرانی، مثل اسنپ، از کسبوکارهای موفق خارجی الهام گرفتند و ایدۀ بکری نداشتند.
البته این احتمال وجود دارد که ایدهای بکر به ذهن شما برسد، اما بهیاد داشته باشید که نحوۀ اجرای ایده از خود ایده مهمتر است. چون بعد از رونمایی از ایدۀ بکرتان ممکن است شرکتها و کمپانیهای دیگر هم ایدۀ شما را کپی کنند و ارزش بیشتری برای مشتریان خود خلق کنند.
آن زمان دیگر فرقی ندارد که این ایدۀ بکر را اولین بار چه کسبوکاری پیادهسازی کرده است! با اینکه اولین کسبوکاری بودید که آن ایده را راهاندازی کردید، احتمال شکست شما وجود خواهدداشت.
اگر میخواهید یک ایدۀ کپی را اجرا کنید، باید به یکسری نکات مهم توجه کنید.
بایدها و نبایدهای استفاده از ایدههای کپی
استفاده از ایدههای کپی، نه تنها در کشور ما، بلکه در تمام دنیا مرسوم است و حتی در کمپانیهای بزرگ هم این اتفاق میافتد. اما این کار هم قواعد بسیار مهمی دارد که باید به آن توجه کنید.
یکی از مهمترین نکات این است که ایده را بومیسازی کنید. بومیسازی یعنی ایدۀ خود را متناسب با شرایط، فرهنگ، آدابورسوم و نیازهای جامعۀ خود تغییر دهید تا افراد جامعه ارتباط بهتری با آن برقرار کنند.
اما اگر ایدهای در محل زندگی شما اجرا شده و قصد اجرای دوبارۀ آن را دارید، باید کارهای بیشتری برای موفقیت در آن انجام دهید.
مثلاً اگر ایدهتان قبلاً شکست خورده، باید بهدنبال دلایل شکست آن بگردید و متوجه شوید که چرا از آن استقبال نکردهاند و با اضافه کردن چه نکاتی میتوان جذابیت آن را برای مشتریان بیشتر کرد.
یکی از کارهای دیگری که برای پیادهسازی ایدۀ کپی باید انجام دهید این است که بازار هدف آن را بسنجید. منظور از بازار هدف گروه مشخصی از افراد است که بیشترین پتانسیل خرید محصولات یا خدمات شما را دارند. اگر بازار هدف گستردهای داشتید، باید ارزشی به ایدهتان اضافه کنید تا مخاطبان شما را به جای رقیبتان ترجیح دهند.
بهخاطر داشته باشید که نباید هیچوقت ایدۀ کسبوکارهای دیگر را “کاملاً” کپی کنید. علاوهبر غیراخلاقی بودن این عمل، نتیجۀ خاصی هم نخواهد داشت. چون مخاطبان متوجه این موضوع میشوند و به شما بیاعتماد خواهندشد. بیاعتمادی مشتریان، کابوس هر کسبوکاری است!
نکتۀ دیگر این است که هر ایدهای که در هر کشوری به موفقیت رسیده، لزوماً در محل زندگی شما موفق نیست. قبل از اینکه ایدهای را از کسبوکار خارجی کپی کنید باید به این مسئله فکر کنید که آیا محل زندگیتان یا جامعۀ هدفتان برای پیادهسازی این ایده مناسب است؟ البته این بدان معنا نیست که هیچوقت سمت ایدههای موفق کشورهای دیگر نرویم، بلکه حتما قبل از راهاندازی کسبوکار، افرادی که میتوانند از سرویس شما استفاده کنند را بشناسید و از نیازهای آنها آگاه شوید تا بتوانید کسبوکار خود را به درستی بومیسازی و برای استفادهی مشتریان آماده کنید.
برای شناخت مشتریهایتان هم میتوانید از طراحی پرسونای مخاطب استفاده کنید. پرسونا یک شخصیت خیالی است که به محصولات برند شما نیاز دارد و از آن استفاده میکند.
یک داستان بیزینسی!
روزگاری که سیدی و دیویدی کرایه میکردیم را یادتان هست؟ ما ایرانیها به نحوی متفاوت از خارجیها از این مرحله گذر کردیم. حالا دیگر سریالهای مورد علاقهمان بهصورت نمایش خانگی فروخته میشوند و آنهایی که نمیتوانیم کرایه کنیم را دانلود میکنیم.
نتفلیکس پاسخ متفاوت و جذاب خارجیها در مقابل مشکل کرایه سیدیهای فیلم و سریال بود. این کمپانی در سال 1999 شروع به کار کرد. برخلاف تصور خیلیها اصلاً سرمایۀ زیادی برای راهاندازی این کار نداشتند. اتفاقاً دلیل رشد و شهرتشان، ایدۀ ناب و بکرشان هم نبود.
قبلاً اگر سیدی کرایه میکردیم و آن را بهموقع تحویل نمیدادیم، باید مبلغی را بابت جریمه پرداخت میکردیم. یادتان هست؟☺
یکبار هم یک آقای خارجی، 40 دلار جریمۀ دیرکرد داد. از آنجایی که فرد زیرکی بود، سریعاً ایدۀ راهاندازی یک سرویس آنلاین اجارۀ سیدی و دیویدی، آن هم بدون پرداخت اضافه به ذهنش رسید!
رید هاستینگر (Reed Hastings)، فرد زیرک داستان، کارش را بدون دریافت هزینۀ اضافی شروع کرد و سفارشها را برای مشتریهایش میفرستاد. آن زمان، هزینۀ ارسال پستی سفارشها برایش خیلی زیاد بود، اما با گذشت زمان و گسترش فضای اینترنت این مشکل دیگر حس نمیشد.
نتفلیکس که معرف حضورتان هست؟! ایدۀ نتفلیکس از همینجا کلید خورد و حالا بخش اعظمی از فیلمبازان، کاربر فعال نتفلیکس هستند.
اگر یکروز کسی ایدۀ برفپاککن برای عینکیها را پیادهسازی کند، اصلاً تعجب نمیکنم. چون این ایده، بارها از ذهن تمام عینکیهای دنیا گذر کرده است. اما فقط کافیست تا یکی برای اولین بار آن را پیاده کند؛ دیگر همه در خودشان ویژگیهای منحصربفردی پیدا میکنند تا آن را به روشهای بهتری ارائه دهند.
تصور کنید ایدۀ اولیهتان یک نوزاد تازه متولدشده است که نیاز به مراقبت دارد تا رشد کند و جای خود را در بازار هدف پیدا کند.
البته شما برای راهاندازی کسبوکار، باید خورۀ اطلاعات باشید. تا میتوانید با مسائل مربوط به راهاندازی کسبوکار آشنا شوید و آن را به بهترین شکل پیادهسازی کنید.
اگر ایدهای به ذهنتان رسید، مابقی مقالههای بلاگ ما را دنبال کنید.
اگر حس کردید نیاز به کمک دارید، ما در حد تواناییمان، در خدمتتان هستیم. هر سوالی دارید در بخش نظرات از ما بپرسید.
تیم تولید محتوای باشگاه اپ
از یکجایی به بعد دیگر نمیخواهیم برای کسی کار کنیم؛ میخواهیم خودمان رئیس باشیم. شاید هم درآمد کارمندی دیگر برایمان کافی نیست و میخواهیم یک ایدۀ توپ داشته باشیم تا کسبوکار خودمان را راه بیاندازیم.
اگر شما هم در فکر راهاندازی یک کسب و کارید و تصورتان این بود که برای آن باید حتماً یک ایدۀ ناب داشت، همان ایدهای که هیچکس در دنیا اجرا نکرده باشد، سخت در اشتباهید.
شاید اصلاً یکی از بزرگترین دغدغههایتان این بوده که برای راهاندازی کسبوکار سرمایۀ عظیمی لازم است و شما آن را ندارید!
بگذارید همینجا آب پاکی را روی دستتان بریزم:
در دنیای اینترنت و کسب و کارهای اینترنتی، خبری از سرمایهگذاریهای چندصد میلیونی نیست! شما فقط باید راهبلد باشید و سرمایۀ لازم برای تامین بخشی از نیازهای اولیه کسبوکارتان را داشته باشید.
راه را ما نشانتان میدهیم؛ پشتکار و سرمایۀ کوچک اولیه را دارید؟ البته برای ندشتن سرمایه هم راهحلهای زیادی وجود دارد، اینجا در موردش صحبت نمیکنیم. اگر بله جواب شماست، در ادامه با ما همراه باشید.
برای شروع هر کسب و کار جدیدی، به یک ایدۀ اولیه یا اصطلاحاً ایده خام نیاز دارید؛ اما این ایدۀ خام را از کجا باید پیدا کرد و چطور ممکن است که یک ایده به یک کسبوکار بزرگ و پرسود تبدیل شود؟
آنچه خواهید خواند
داستان شکلگیری یک ایده…
سالها قبل در شهر کالیفرنیا، دو همکار از دوران کودکی با یکدیگر زندگی میکردند. در آن زمان رستورانهای فستفود بهتازگی شروع به کار کرده بودند و تعدادشان در کالیفرنیا بسیار کم بود.
روزی این دو دوست، به دلیل مشکلی که در آشپزخانۀ شرکت به وجود آمده بود، مجبور شدند که محل کار خود را ترک کنند و به نزدیکترین فستفودی که در منطقه وجود داشت بروند. زمانی که به رستوران رسیدند، مسافت زیادی را قدم زده بودند و برای آماده شدن غذا هم انتظار زیادی کشیدند.
در راه برگشت به شرکت، هردوی آنها بیش از حد کلافه بودند و احساس میکردند که زمان مفید زیادی را از دست دادند تا بتوانند ناهار بخورند.
در همین حین یکی از آنها ایدهای به ذهنش رسید که مسیر زندگی هردوی آنها را تغییر داد!
آن فرد به همکار خودش گفت که اگر یک پیک وجود داشت که غذا را برایشان برساند، دیگر نیازی به طی این مسافت نبود. این ایده که در وهلۀ اول فقط یک راهکار دور از انتظار بهنظر میرسید، به آنها کمک کرد که کسبوکاری برای خود راهاندازی کنند و به فستفودها، خدمات ارسال غذا را ارائه دهند.
آنها در سال اول راهاندازی کسبوکار خود توانستند به بیش از 15 میلیون نفر سرویس دهند.
شما هم میتوانید راهحلی برای مشکلاتی که در اطراف خود مشاهده میکنید ارائه دهید و آن را در قالب کسبوکار پیادهسازی کنید.
از چه طریقی میتوان ایده پیدا کرد؟ (راههای رسیدن به یک ایدۀ پولساز، خیلی ساده است!)
برای پیدا کردن ایده باید در ابتدا چراغ معروف بالای سرتان را در حالت آماده باش قرار دهید!
قبل از اینکه بخواهید ایدهای پیدا کنید باید، ذهن خود را آمادۀ این موضوع کنید و علایق و سلایق خودتان را بهتر از همیشه بشناسید. برای اینکار شاید بهتر باشد طور دیگری به دنیای اطرافتان نگاه کنید!
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید!
تمامی مراحل پیدا کردن یک ایده جدید: چه فاکتورهایی در پیدا کردن ایده میتوانند کمک کنند؟
فرقی نمیکند که چه سن و سالی دارید، جنسیتتان چیست و چه علایقی دارید؛ فقط باید بتوانید به خوبی خودتان را بشناسید.
برای شروع اگر آب در دست دارید، زمین بگذارید و یک قلم و کاغذ بردارید.
در وهلۀ اول علایق خود را بنویسید؛ ذهن خود را محدود نکنید و هرچیزی که از مغزتان عبور کرد را روی کاغذ بنویسید. برای مثال لیست شما باید اینگونه باشد:
پس از نوشتن لیست علاقمندیهای خود، نوبت آن است که اولویتبندی کنید. به ترتیب اولویت آنها را شمارهگذاری کنید و در لیست خود نگه دارید.
حتماً بهخاطر داشته باشید که نیازی نیست چیزی را از لیست خود حذف کنید.
بعد از نوشتن و اولویتبندی وقت آن رسیده است که برگه را پشتورو کنید و لیست تمام مواردی که علاقهای به آنها ندارید را بنویسید. اولویتبندی برای این لیست هم نیاز است.
بعد از اینکه این مرحله را پشت سر گذاشتید، از خودتان سوال کنید که اگر میتوانستید برای راحتتر یا شادتر کردن زندگی خود سرویس یا محصولی را به آن اضافه کنید، چه چیزی را اضافه میکردید؟
برای پاسخ به این سوال میتوانید زندگی اطرافیان خود را هم در نظر بگیرید و به این فکر کنید که چه محصول یا سرویسی میتواند به آنها کمک کند تا زندگی بهتر و راحتتری داشته باشند، یا حتی بتوانند از وقت خود بیشتر استفاده کنند.
لیستی که پس از انجام این مراحل در اختیار شما قرار دارد مربوط به زندگی شخصی شماست و میتوانید همین مراحل را برای زندگی کاری خود نیز انجام دهید.
این کار باعث میشود تا بهتر خودتان را بشناسید و به ذهن شما جهت میدهد تا بدانید که در چه موضوعی و برای چه مشکلی دنبال ایده بگردید.
در این مرحله احتمالاً دچار طوفان فکری خواهیدشد.
طوفان مغزی دیگر چیست؟
معمولاً طوفان فکری در حضور چندین نفر باهم انجام میشود. به این شکل که هرکسی هر ایدهای به ذهنش رسید را بهاشتراک میگذارد؛ حتی اگر یک ایده واقعاً عجیب و غریب و غیرمنطقی بهنظر برسد، باید بازگو شود تا شاخ و بالهای اضافۀ آن را با کمک یکدیگر کوتاه کنید و در نتیجه به یک نظر نهایی برسید.
البته در این جلسات هیچکسی حق ندارد حرف دیگری را تایید یا رد کند و حتی نمیتوانید کسی را تشویق کنید.
مهمتر از همه این است که میتوانید خودتان هم بهتنهایی برای خودتان چنین جلسهای برپا کنید و هر ایدهای را که به ذهنتان میآید در یک کاغذی بنویسید تا بعد که بین آنها یکی را انتخاب کنید.
در طوفان مغزی ممکن است ایدههای فراوان زیادی به ذهن شما خطور کند، این شمایید که باید آنها را بهخوبی ساماندهی کنید. اما چطور همۀ این افکار را ساماندهی کنید؟ با کمک نقشۀ ذهنی!
نقشۀ ذهنی را چطور بکشم؟!
نقشۀ ذهنی خیلی آسان است. یک کلمه را بهعنوان کلمه کلیدی اصلی یا عنوان انتخاب میکنید و هرچه که با آن مرتبط است را دور و اطراف آن به شکل نامرتبی مینویسید. درنهایت باید هرکدام که به دیگری مرتبط است را بههم وصل کنید تا به یک نظر نهایی برسید.
از نقشۀ ذهنی در موارد زیادی استفاده میشود. مثلاً برای نگارش همین مطلب هم از نقشۀ ذهنی زیر استفاده شده ☺
علاوهبر انجام مراحل بالا میتوانید کتاب بخوانید، در مورد کسبوکارهای موفق ایرانی و خارجی و نحوه شکلگیری آنها مطالعه کنید و دانش خود را در این زمینه بالا ببرید. این کارها باعث میشود تا ذهن شما برای دریافت ایده همیشه آماده باشد و در هر مشکلی که پیش میآید یا هر موقعیت بحرانی که در آن قرار میگیرید، ایدههای حل آن مشکل در ذهن شما جرقه بزند.
اما اگر تابهحال نتوانستید راهحلی برای مشکلات اطراف خود پیدا کنید یا برای شروع کسبوکار ایدهای به ذهنتان نمیرسد، اصلا نگران نباشید؛ شما تنها نیستید.
آیا ایدۀ ما حتما باید بکر و دسته اول باشد؟
بسیاری از افراد که بهدنبال شروع استارتآپ یا کسبوکار مستقل خود هستند، به این فکر میکنند که چون ایدهی تازهای ندارند، پس موفقیتی هم در کار نیست.
انتظار برای پیدا کردن ایدۀ دسته اول اصلاً منطقی نیست؛ مگر یک نفر چقدر زمان و توانایی برای پیدا کردن آن دارد؟ سخت نگیرید!
تصورتان این نباشد که ایدۀ دسته اول شما را حتماً به موفقیت میرساند؛ این نوع نگاه همیشه هم درست نیست. راههای کمریسکتری هم وجود دارد.
در واقع چیزی که اهمیت زیادی دارد، اجرای ایده و اقدام برای راهاندازی کسبوکار است، نه لزوماً یک ایدۀ جدید و بکر!
شما باید بتوانید ارزشی به ایدۀ خود اضافه کنید که مشتریانتان نتوانند آن را در رقبایتان پیدا کنند و بههمینخاطر انتخابشان، محصولات و خدمات برند شما باشد.
مثلاً خیلی از کسبوکارهای موفق ایرانی، مثل اسنپ، از کسبوکارهای موفق خارجی الهام گرفتند و ایدۀ بکری نداشتند.
البته این احتمال وجود دارد که ایدهای بکر به ذهن شما برسد، اما بهیاد داشته باشید که نحوۀ اجرای ایده از خود ایده مهمتر است. چون بعد از رونمایی از ایدۀ بکرتان ممکن است شرکتها و کمپانیهای دیگر هم ایدۀ شما را کپی کنند و ارزش بیشتری برای مشتریان خود خلق کنند.
آن زمان دیگر فرقی ندارد که این ایدۀ بکر را اولین بار چه کسبوکاری پیادهسازی کرده است! با اینکه اولین کسبوکاری بودید که آن ایده را راهاندازی کردید، احتمال شکست شما وجود خواهدداشت.
اگر میخواهید یک ایدۀ کپی را اجرا کنید، باید به یکسری نکات مهم توجه کنید.
بایدها و نبایدهای استفاده از ایدههای کپی
استفاده از ایدههای کپی، نه تنها در کشور ما، بلکه در تمام دنیا مرسوم است و حتی در کمپانیهای بزرگ هم این اتفاق میافتد. اما این کار هم قواعد بسیار مهمی دارد که باید به آن توجه کنید.
یکی از مهمترین نکات این است که ایده را بومیسازی کنید. بومیسازی یعنی ایدۀ خود را متناسب با شرایط، فرهنگ، آدابورسوم و نیازهای جامعۀ خود تغییر دهید تا افراد جامعه ارتباط بهتری با آن برقرار کنند.
اما اگر ایدهای در محل زندگی شما اجرا شده و قصد اجرای دوبارۀ آن را دارید، باید کارهای بیشتری برای موفقیت در آن انجام دهید.
مثلاً اگر ایدهتان قبلاً شکست خورده، باید بهدنبال دلایل شکست آن بگردید و متوجه شوید که چرا از آن استقبال نکردهاند و با اضافه کردن چه نکاتی میتوان جذابیت آن را برای مشتریان بیشتر کرد.
یکی از کارهای دیگری که برای پیادهسازی ایدۀ کپی باید انجام دهید این است که بازار هدف آن را بسنجید. منظور از بازار هدف گروه مشخصی از افراد است که بیشترین پتانسیل خرید محصولات یا خدمات شما را دارند. اگر بازار هدف گستردهای داشتید، باید ارزشی به ایدهتان اضافه کنید تا مخاطبان شما را به جای رقیبتان ترجیح دهند.
بهخاطر داشته باشید که نباید هیچوقت ایدۀ کسبوکارهای دیگر را “کاملاً” کپی کنید. علاوهبر غیراخلاقی بودن این عمل، نتیجۀ خاصی هم نخواهد داشت. چون مخاطبان متوجه این موضوع میشوند و به شما بیاعتماد خواهندشد. بیاعتمادی مشتریان، کابوس هر کسبوکاری است!
نکتۀ دیگر این است که هر ایدهای که در هر کشوری به موفقیت رسیده، لزوماً در محل زندگی شما موفق نیست. قبل از اینکه ایدهای را از کسبوکار خارجی کپی کنید باید به این مسئله فکر کنید که آیا محل زندگیتان یا جامعۀ هدفتان برای پیادهسازی این ایده مناسب است؟ البته این بدان معنا نیست که هیچوقت سمت ایدههای موفق کشورهای دیگر نرویم، بلکه حتما قبل از راهاندازی کسبوکار، افرادی که میتوانند از سرویس شما استفاده کنند را بشناسید و از نیازهای آنها آگاه شوید تا بتوانید کسبوکار خود را به درستی بومیسازی و برای استفادهی مشتریان آماده کنید.
برای شناخت مشتریهایتان هم میتوانید از طراحی پرسونای مخاطب استفاده کنید. پرسونا یک شخصیت خیالی است که به محصولات برند شما نیاز دارد و از آن استفاده میکند.
یک داستان بیزینسی!
روزگاری که سیدی و دیویدی کرایه میکردیم را یادتان هست؟ ما ایرانیها به نحوی متفاوت از خارجیها از این مرحله گذر کردیم. حالا دیگر سریالهای مورد علاقهمان بهصورت نمایش خانگی فروخته میشوند و آنهایی که نمیتوانیم کرایه کنیم را دانلود میکنیم.
نتفلیکس پاسخ متفاوت و جذاب خارجیها در مقابل مشکل کرایه سیدیهای فیلم و سریال بود. این کمپانی در سال 1999 شروع به کار کرد. برخلاف تصور خیلیها اصلاً سرمایۀ زیادی برای راهاندازی این کار نداشتند. اتفاقاً دلیل رشد و شهرتشان، ایدۀ ناب و بکرشان هم نبود.
قبلاً اگر سیدی کرایه میکردیم و آن را بهموقع تحویل نمیدادیم، باید مبلغی را بابت جریمه پرداخت میکردیم. یادتان هست؟☺
یکبار هم یک آقای خارجی، 40 دلار جریمۀ دیرکرد داد. از آنجایی که فرد زیرکی بود، سریعاً ایدۀ راهاندازی یک سرویس آنلاین اجارۀ سیدی و دیویدی، آن هم بدون پرداخت اضافه به ذهنش رسید!
رید هاستینگر (Reed Hastings)، فرد زیرک داستان، کارش را بدون دریافت هزینۀ اضافی شروع کرد و سفارشها را برای مشتریهایش میفرستاد. آن زمان، هزینۀ ارسال پستی سفارشها برایش خیلی زیاد بود، اما با گذشت زمان و گسترش فضای اینترنت این مشکل دیگر حس نمیشد.
نتفلیکس که معرف حضورتان هست؟! ایدۀ نتفلیکس از همینجا کلید خورد و حالا بخش اعظمی از فیلمبازان، کاربر فعال نتفلیکس هستند.
فقط ایده داشتن کافی نیست…
اگر یکروز کسی ایدۀ برفپاککن برای عینکیها را پیادهسازی کند، اصلاً تعجب نمیکنم. چون این ایده، بارها از ذهن تمام عینکیهای دنیا گذر کرده است. اما فقط کافیست تا یکی برای اولین بار آن را پیاده کند؛ دیگر همه در خودشان ویژگیهای منحصربفردی پیدا میکنند تا آن را به روشهای بهتری ارائه دهند.
تصور کنید ایدۀ اولیهتان یک نوزاد تازه متولدشده است که نیاز به مراقبت دارد تا رشد کند و جای خود را در بازار هدف پیدا کند.
البته شما برای راهاندازی کسبوکار، باید خورۀ اطلاعات باشید. تا میتوانید با مسائل مربوط به راهاندازی کسبوکار آشنا شوید و آن را به بهترین شکل پیادهسازی کنید.
اگر ایدهای به ذهنتان رسید، مابقی مقالههای بلاگ ما را دنبال کنید.
اگر حس کردید نیاز به کمک دارید، ما در حد تواناییمان، در خدمتتان هستیم. هر سوالی دارید در بخش نظرات از ما بپرسید.
نویسندۀ این مقاله، آقای حسین نیرینی است.